1 فالور
یه سر بزن به دخترت
سرگذشت مادرت شده تکرار
غروب روز عاشورا شدم بیدار
دیدم صدای داد میاد
خواهرم کمک میخواهد زیر مرکب
منو بیرون کشید از شعله ها زینب
شنیدم ساربان انگشترو برد
دیدم خولی سراسیمه سرو برد
تموم شد نبش قبر علی اصغر
نشد راضی اومد گهواره رو برد
آه زدنم تو همه راه زدنم
ماه روی نیزه ببین که منو یه ماه زدنم
چه سخته بی تو زندگی
مردم از گرسنگی بدون تو
نفس نداره دیگه روضه خون تو
خسته ام از این و اون
من به جای خونمون تو خرابه ام
شبا از شدت سرما نمیخوابم
یتیمی درد بی درمون یتیمی
نبودی حرمت ما رو شکستن
با چادری که بردن از رو
سر عباسو روی نیزه بستن
بد زدنم نبودی چقدر زدنم
مادرتو شاهده که منو با لگد زدنم
آه زدنم تو همه راه زدنم
ماه روی نیزه ببین که منو یه ماه زدنم
امون از این مصیبتا نیست غمم یکی دو تا
بی شماره منو سیلی زجر آروم نمیذاره
الامان و الامان کاش نبینی که الآن ما کجاییم
میون بازار برده فروشاییم
سه غم اومد به جونم هر سه یک بار
یتیمی و اسیری و غم یار
میفتم وقتی که از روی ناقه
رو نی میبنده چشماشو علمدار
هی زدنم میدونی تا کی زدنم
گفتم نزن چوب به لبش
تو مجلس می زدنم
آه زدنم تو همه راه زدنم
ماه روی نیزه ببین که منو یه ماه زدنم
نظرت چیه؟